به گزارش سرویس مجازی خبرگزاری فارس به نقل از اولش همه چیز خوب است، مثل آوای دهل اما کافی است کمی بیشتر به آدمهای اطراف نزدیک شوی تا کم و کسریهای آنها و البته خودت را در برقراری یک ارتباط ساده ببینی. این وقتهاست که آدم یاد آن مثل قدیمی می افتد " تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش (و البته خودش) نهفته باشد" .
شکاکها؛ مچ گیرند
شک باعث میشود آدم حساسیت زیادی روی طرف مقابلش پیدا کند و او را آنقدر کنترل کند تا در نهایت مچگیری کند.
آدمهای شکاک معمولا بسیار تیزبین هستند و هوش بالایی دارند که برای آنها بیشتر از اینکه فایده داشته باشد، مخرب است. آنها تمایل به این دارند که دیگران را سرزنش کنند، چون آدمهای حسود و خودبزرگ بینی به حساب می آیند. اکثرا در اجتماع اشخاص موفقی به حساب می آیند، دارای احساس ناامنی شدید عاطفی و ترس از دست دادن هستند که به احتمال زیاد به دوران کودکی شان برمیگردد، با همسرشان رفتاری مالکانه با نقابلی دلسوزانه دارند. برای درمان این آدمها این نکته را یادتان باشد که شکاک ها جز خودشان درمانگری ندارند.
زندگی با آدم شکاک آفتهایی دارد. مثل اینکه چنین آدمی انرژیاش بیهوده صرف میشود و دائم احساس گناه، اضطراب و بیارزشی دارد. جالب اینکه یک خود کم بین، در کنار یک شکاک احساس موردعلاقه بودن دارد؛ یعنی وقتی نامزد شکاکش دائم به بهانههای مختلف به او زنگ میزند، او در این تله میافتد که این یعنی دوست داشتن و اگر غیر از این باشد، به معنای این است که طرف دوستش ندارد؛ خطر اینجاست که اگر او از این رابطه ناسالم بیرون بیاید، در ارتباط بعدی اش با یک آدم عادی و نرمال، احساس میکند که این آدم به حد کافی به او علاقه ندارد. در کنار همه این موارد، شکاکیت در اکثر موارد مسری است و ممکن است بقیه را هم درگیر کند.
توجه طلبها؛ بیوفایند
اکثر آدمها از توجه بقیه نسبت به خودشان لذت میبرند، اما کسانی که دارای اختلال رفتاری توجه طلبی هستند، بدون توجه بقیه نمیتوانند زندگی کنند. آنها به شدت به تأیید و تمجید بقیه محتاجند و هر ابزاری داشته باشند، با آن ابزار خودشان را در معرض توجه قرار می دهند؛ این ابزار ممکن است قیافه آنها یا ادا و اصول، یا لحن صدا باشد. نکته دیگری که درمورد آنها باید دانست، این است که توجه طلب ها با آدم های زیادی ارتباط برقرار می کنند، به دلیل اینکه اگر یکی را از دست دادند شخص دیگری وجود داشته باشد و در مجموع آدم های وفاداری نیستند.
همیشه خوبها؛ همیشه خوب نیستند!
به این گروه از آدمها سیندرلا هم میگویند، از این جهت که همیشه خوب و مثبت هستند. آنها احساس میکنند هیچ وقت نباید چیزی غیر از این باشند. این آدمها طوری رفتار میکنند انگار اصلا اخم کردن بلد نیستند، بنابراین دیگران قدر خنده آنها را نمیدانند.
همیشه خوبها، مشاور همه و زباله دان درد و بدبختی و گرفتاری آنها هستند و به دلیل ناتوانی شان در «نه» گفتن، دیگران از آنها سوءاستفاده میکنند. آنها به شدت از انگ بیمعرفت میترسند و البته از جامعه پاداش میگیرند، فایده پنهانی که مانع از این میشود متوجه مشکلشان شوند یا این رفتار را کنار بگذارند.
نجات دهندهها؛ باید نجاتشان داد
این دسته از آدمها به «رابین هود» مشهورند. نجات دهندهها احساس می کنند باید به همه کمک کنند فکر میکنند برای این آفریده شدهاند که آدمهای بدبخت را از گرفتاریشان نجات بدهند. رابین هودها سهم خود آدم ها را در گرفتاریهایشان نمیینند و معمولا زجرکشیده هایی هستند که کسی نبوده آنها را نجات بدهد. دو نکته درمورد این آدم ها وجود دارد
نکته اول اینکه خیلیها هستند که کمک نمیخواهند و شاید خود شخص گرفتار اصلا حاضر نیست برای رهایی از گرفتاری اش کاری انجام دهد. بنابراین تلاشهای اشخاص رابین هود هم به سرانجامی نخواهد رسید.
نکته دوم هم اینجاست که رابین هودها در مثلث ظالم/ قربانی/ ناجی، نقش ناجی را برعهده دارند. نکته هم اینکه، یک قانون در این مثلث وجود دارد که میگویند ناجی این مثلث، جای دیگری نقش ظالم را برعهده دارد، پس نجات دهندهها شاید بدون اینکه خودشان بداند در حق شخص دیگری ظلم میکنند.
خودشیفتهها؛ تله خود کم بینها
آدمهایی که اختلال رفتاری خودشیفتگی دارند، همیشه خود را مستحق دریافت امکانات از دیگران میدانند. معمولا هم پس از دریافت این امکانات به دیگران اینطور میفهمانند که کارشان را به درستی انجام ندادهاند. صدای خودشیفتهها آنقدر بلند است که صدای دیگران را نمیشنوند. خودشیفتهها فکر میکنند سلیقه آنها از سلیقه دیگران بهتر است، سلامتی شان مهمتر است، وقتشان باارزش تر است و...؛ آنها همیشه برای زندگی شان برنامهریزی دارند و انتظار دارند همه با آنها هماهنگ شوند. خودشیفتهها معمولا اشتباهات خود را نمیبینند. البته آنها ویژگیهای قابل تحسینی هم دارند اما مهم این است که خودشان را آن قدر بزرگ می بینند که بقیه اصلا به چشمشان نمیآیند. به طور معمول هم آدمهای خودکم بین گرفتار خودشیفتهها میشوند.
و اما این سوال که چطور میشود خودشیفتگی را جبران کرد؟ در درجه اول پذیرفتن اینکه صدای دیگران هم شنیدنی است، سلیقه آنها هم خوب است، سلامتی شان مهم است و وقت آنها هم باارزش است. در درجه بعدی هم باید تمرین کرد که دلایل هرچند معقولمان را گاهی نگوییم.
با یک خودشیفته چطور باید برخورد کنیم؟ بدون توجه به نظر آنها کار خودتان را انجام دهید. گاهی با دیگران مقایسه شان کنید و اشتباهاتشان را هم در برخی اوقات به آنها یادآوری کنید.
کمال گراها؛ همیشه خستهاند
کمالگراها تنها به انجام کارهایی تن میدهند که مطمئند در آن برنده خواهند شد. معمولا وقتی قلهای را فتح میکنند، هنوز لذت فتح آن را نبرده، به سراغ فتح قله بعدی میروند. به همین دلیل همیشه خستهاند. کمالگراها باید بدانند همیشه نمیتوان در همه زندگی نمره 20 گرفت، باید بتوانند از نمره 18 هم لذت ببرند. آدمهای کمالگرا با کنار گذاشتن این ویژگی به خودشان آسودگی را هدیه میدهند.
معتادان هیجانی؛ به دنبال تجربه جدید
اعتیاد هیجانی معمولا کسانی را گرفتار خودش می کند که همیشه پرانرژی هستند. به طور مثال شخص صبح سر کار است، عصر مشغول یک ورزش پرتحرک است اما آخر شب هنوز کلی انرژی دارد. اعتیاد هیجانی نمودهای مختلفی دارد، اعتیاد به کار، اعتیاد به اینترنت، اعتیاد به موادمخدر و... معتادان هیجانی در آدمهای اطرافش به خصوص نامزد یا همسرش دائم به دنبال تجربه موارد جدید هستند. اگر طرف مقابل نیاز او به تجربه چیزهای جدید و هیجان را تامین نکند، ممکن است به سراغ رابطه موازی برود.
انتهای پیام/